اگرچه در میان اکثریت برزیلی ها تمایلی برای تغییر شکل حکومت کشور وجود نداشت،[99] در 15 نوامبر 1889، بر خلاف اکثریت افسران ارتش امپراتوری، و همچنین با نخبگان روستایی و مالی (به دلایل مختلف) ، سلطنت با کودتای نظامی سرنگون شد.[100] چند روز بعد، پرچم ملی با طرح جدیدی جایگزین شد که شامل شعار ملی «Ordem e Progresso» بود که تحت تأثیر پوزیتیویسم بود. 15 نوامبر در حال حاضر روز جمهوری، یک تعطیلات ملی است.[101]
مقایسه انواع ویلاهای کردان مدرن و شهرکی، یا فضای سبز و آلاچیق
جمهوری اولیه
اعلامیه جمهوری، 1893، رنگ روغن روی بوم اثر Benedito Calixto.
Getúlio Vargas (مرکز) در طول انقلاب 1930.
نیروی اعزامی برزیل، بزرگترین نیروی نظامی آمریکای لاتین در جنگ جهانی دوم
مقالات اصلی: جمهوری اول برزیل، عصر وارگاس، و جمهوری دوم برزیل
حکومت جمهوری اولیه چیزی بیش از یک دیکتاتوری نظامی نبود، با ارتش که هم در ریودوژانیرو و هم در ایالت ها بر امور مسلط بود. آزادی مطبوعات ناپدید شد و انتخابات توسط صاحبان قدرت کنترل شد.[102] تا سال 1894، پس از یک بحران اقتصادی و یک بحران نظامی، غیرنظامیان قدرت را در دست گرفتند و تا اکتبر 1930 در آنجا باقی ماندند.[103][104][105]
اگر در رابطه با سیاست خارجی خود، این کشور در این دوره جمهوری اول تعادل نسبی را حفظ کرد که مشخصه آن موفقیت در حل و فصل اختلافات مرزی با کشورهای همسایه بود، [106] که تنها با جنگ عکا (1899-1902) و دخالت آن در جهان شکسته شد. جنگ اول (1914-1918)، [107][108] [109] و به دنبال آن تلاشی ناموفق برای ایفای نقش برجسته در جامعه ملل؛ [110] در داخل، از بحران Encilhamento [111] [112] 113 و شورش های آرمادا، [114] یک چرخه طولانی بی ثباتی مالی، سیاسی و اجتماعی تا دهه 1920 آغاز شد و کشور را در محاصره شورش های مختلف، هم غیرنظامی [115] [116] [117] و هم نظامی نگه داشت.
کم کم، چرخه ای از بی ثباتی عمومی که توسط این بحران ها جرقه زده شد، رژیم را تا حدی تضعیف کرد که در پی قتل رقیب خود، نامزد شکست خورده اپوزیسیون ریاست جمهوری، گتولیو وارگاس، با حمایت بیشتر ارتش، با موفقیت رهبری رژیم را بر عهده گرفت. انقلاب 1930.[121][122] قرار بود وارگاس و ارتش به طور موقت قدرت را در دست بگیرند، اما در عوض کنگره را تعطیل کردند، قانون اساسی را خاموش کردند، با اختیارات اضطراری حکومت کردند و حامیان خود را جایگزین فرمانداران ایالت کردند.[123][124]
در دهه 1930، سه تلاش ناموفق برای برکناری وارگاس و حامیانش از قدرت رخ داد. اولین انقلاب مشروطه خواهانه در سال 1932 به رهبری الیگارشی پائولیستا بود. دومی قیام کمونیستی در نوامبر 1935 و آخرین قیام کودتا توسط فاشیست های محلی در مه 1938 بود.[125][126][127] قیام 1935 یک بحران امنیتی ایجاد کرد که در آن کنگره قدرت بیشتری را به قوه مجریه منتقل کرد. کودتای 1937 منجر به لغو انتخابات 1938 شد و وارگاس را به عنوان دیکتاتور رسمی کرد و عصر Estado Novo را آغاز کرد. در این دوره، خشونت حکومت و سانسور مطبوعات افزایش یافت.[128]
در طول جنگ جهانی دوم، برزیل تا اوت 1942 بی طرف باقی ماند، برزیل در یک مناقشه استراتژیک بر سر اقیانوس اطلس جنوبی، از آلمان نازی و ایتالیای فاشیست متحمل تلافی شد و بنابراین، در طرف متفقین وارد شد. برزیل علاوه بر شرکت در نبرد اقیانوس اطلس، یک نیروی اعزامی نیز برای جنگیدن در لشکرکشی ایتالیایی فرستاد.[132]
با پیروزی متفقین در سال 1945 و پایان رژیم های فاشیستی در اروپا، موقعیت وارگاس ناپایدار شد و او به سرعت در یک کودتای نظامی دیگر سرنگون شد و دموکراسی توسط همان ارتشی که 15 سال قبل به آن پایان داده بود "بازگردانده شد".[133] وارگاس در اوت 1954 در میان یک بحران سیاسی، پس از بازگشت به قدرت با انتخابات در سال 1950، خودکشی کرد.
کم کم، چرخه ای از بی ثباتی عمومی که توسط این بحران ها جرقه زده شد، رژیم را تا حدی تضعیف کرد که در پی قتل رقیب خود، نامزد شکست خورده اپوزیسیون ریاست جمهوری، گتولیو وارگاس، با حمایت بیشتر ارتش، با موفقیت رهبری رژیم را بر عهده گرفت. انقلاب 1930.[121][122] قرار بود وارگاس و ارتش به طور موقت قدرت را در دست بگیرند، اما در عوض کنگره را تعطیل کردند، قانون اساسی را خاموش کردند، با اختیارات اضطراری حکومت کردند و حامیان خود را جایگزین فرمانداران ایالت کردند.[123][124]
در دهه 1930، سه تلاش ناموفق برای برکناری وارگاس و حامیانش از قدرت رخ داد. اولین انقلاب مشروطه خواهانه در سال 1932 به رهبری الیگارشی پائولیستا بود. دومی قیام کمونیستی در نوامبر 1935 و آخرین قیام کودتا توسط فاشیست های محلی در مه 1938 بود.[125][126][127] قیام 1935 یک بحران امنیتی ایجاد کرد که در آن کنگره قدرت بیشتری را به قوه مجریه منتقل کرد. کودتای 1937 منجر به لغو انتخابات 1938 شد و وارگاس را به عنوان دیکتاتور رسمی کرد و عصر Estado Novo را آغاز کرد. در این دوره، خشونت حکومت و سانسور مطبوعات افزایش یافت.[128]
در طول جنگ جهانی دوم، برزیل تا اوت 1942 بی طرف باقی ماند، برزیل در یک مناقشه استراتژیک بر سر اقیانوس اطلس جنوبی، از آلمان نازی و ایتالیای فاشیست متحمل تلافی شد و بنابراین، در طرف متفقین وارد شد. برزیل علاوه بر شرکت در نبرد اقیانوس اطلس، یک نیروی اعزامی نیز برای جنگیدن در لشکرکشی ایتالیایی فرستاد.[132]
با پیروزی متفقین در سال 1945 و پایان رژیم های فاشیستی در اروپا، موقعیت وارگاس ناپایدار شد و او به سرعت در یک کودتای نظامی دیگر سرنگون شد و دموکراسی توسط همان ارتشی که 15 سال قبل به آن پایان داده بود "بازگردانده شد".[133] وارگاس در اوت 1954 در میان یک بحران سیاسی، پس از بازگشت به قدرت با انتخابات در سال 1950، خودکشی کرد.