تنشها بین پرتغالیها و برزیلیها افزایش یافت و کورتس پرتغالی، با هدایت رژیم سیاسی جدید تحمیل شده توسط انقلاب لیبرال، تلاش کرد تا برزیل را به عنوان مستعمره مجدداً تأسیس کند.[83] برزیلی ها حاضر به تسلیم نشدند و شاهزاده پدرو تصمیم گرفت در کنار آنها بایستد و در 7 سپتامبر 1822 استقلال کشور را از پرتغال اعلام کرد.[84] یک ماه بعد، شاهزاده پدرو با عنوان سلطنتی Dom Pedro I به عنوان اولین امپراتور برزیل اعلام شد و در نتیجه امپراتوری برزیل تأسیس شد.[85]
جنگ استقلال برزیل، که قبلاً در طول این روند آغاز شده بود، در مناطق شمالی، شمال شرقی و در استان سیسپلاتینا گسترش یافت.[86] آخرین سربازان پرتغالی در 8 مارس 1824 تسلیم شدند؛ [87] پرتغال به طور رسمی استقلال برزیل را در 29 اوت 1825 به رسمیت شناخت.
در 7 آوریل 1831، تحت تأثیر سالها آشفتگی اداری و مخالفتهای سیاسی با طرفهای لیبرال و محافظهکار سیاست، از جمله تلاش برای جدایی جمهوریخواهان[89] و ناسازگاری با راهی که مطلقگرایان در پرتغال برای جانشینی پادشاه جان در پیش گرفته بودند. ششم، پدرو اول پس از کناره گیری از تاج و تخت برزیل به نفع پسر و وارث پنج ساله خود (که بدین ترتیب دومین پادشاه امپراتوری شد، با عنوان سلطنتی دوم پدرو دوم) به پرتغال رفت تا تاج دخترش را پس بگیرد.[90
از آنجایی که امپراتور جدید نمیتوانست تا زمانی که به سن بلوغ برسد، از اختیارات قانون اساسی خود استفاده کند، یک منطقه سلطنتی توسط مجلس ملی تأسیس شد.[91] در غیاب شخصیتی کاریزماتیک که بتواند چهره معتدلی از قدرت را نمایندگی کند، در این دوره یک سری شورش های محلی رخ داد، مانند Cabanagem در استان Grão-Para، شورش Male در سالوادور دا باهیا، Balaiada (Maranhão). ، جنگ سابینادا (باهیا) و جنگ راگاموفین که در ریو گرانده دو سول آغاز شد و توسط جوزپه گاریبالدی حمایت شد. اینها از نارضایتی استانها از قدرت مرکزی، همراه با تنشهای اجتماعی قدیمی و نهفته که مختص یک دولت ملی گسترده، بردهداری و تازه مستقل بود، پدید آمدند.[92] این دوره از تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی، که شامل شورش پرایرا در پرنامبوکو میشد، تنها در پایان دهه 1840، سالها پس از پایان سلطنت، که با تاجگذاری زودهنگام پدرو دوم در سال 1841 رخ داد، غلبه کرد.[93]
در آخرین مرحله سلطنت، بحث سیاسی داخلی بر موضوع برده داری متمرکز شد. تجارت برده اقیانوس اطلس در سال 1850، [94] در نتیجه قانون آبردین بریتانیا کنار گذاشته شد، اما تنها در ماه مه 1888، پس از یک فرآیند طولانی بسیج داخلی و بحث برای برچیدن اخلاقی و قانونی برده داری در کشور، مؤسسه به طور رسمی با تصویب قانون طلایی لغو شد.[95]
سیاست های سیاست خارجی سلطنت به مسائل مربوط به کشورهای مخروط جنوبی که برزیل با آنها مرز داشت، می پرداخت. مدتها پس از جنگ سیسپلاتین که منجر به استقلال اروگوئه شد، برزیل برنده سه جنگ بینالمللی در طول سلطنت ۵۸ ساله پدرو دوم شد. اینها جنگ پلاتین، جنگ اروگوئه و جنگ ویرانگر پاراگوئه، بزرگترین تلاش جنگی در تاریخ برزیل بودند.[97][98]
از آنجایی که امپراتور جدید نمیتوانست تا زمانی که به سن بلوغ برسد، از اختیارات قانون اساسی خود استفاده کند، یک منطقه سلطنتی توسط مجلس ملی تأسیس شد.[91] در غیاب شخصیتی کاریزماتیک که بتواند چهره معتدلی از قدرت را نمایندگی کند، در این دوره یک سری شورش های محلی رخ داد، مانند Cabanagem در استان Grão-Para، شورش Male در سالوادور دا باهیا، Balaiada (Maranhão). ، جنگ سابینادا (باهیا) و جنگ راگاموفین که در ریو گرانده دو سول آغاز شد و توسط جوزپه گاریبالدی حمایت شد. اینها از نارضایتی استانها از قدرت مرکزی، همراه با تنشهای اجتماعی قدیمی و نهفته که مختص یک دولت ملی گسترده، بردهداری و تازه مستقل بود، پدید آمدند.[92] این دوره از تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی، که شامل شورش پرایرا در پرنامبوکو میشد، تنها در پایان دهه 1840، سالها پس از پایان سلطنت، که با تاجگذاری زودهنگام پدرو دوم در سال 1841 رخ داد، غلبه کرد.
در آخرین مرحله سلطنت، بحث سیاسی داخلی بر موضوع برده داری متمرکز شد. تجارت برده اقیانوس اطلس در سال 1850، [94] در نتیجه قانون آبردین بریتانیا کنار گذاشته شد، اما تنها در ماه مه 1888، پس از یک فرآیند طولانی بسیج داخلی و بحث برای برچیدن اخلاقی و قانونی برده داری در کشور، مؤسسه به طور رسمی با تصویب قانون طلایی لغو شد.
استخر های آب گرم کردان را در هوای سرد این روزا از دست ندهید
سیاست های سیاست خارجی سلطنت به مسائل مربوط به کشورهای مخروط جنوبی که برزیل با آنها مرز داشت، می پرداخت. مدتها پس از جنگ سیسپلاتین که منجر به استقلال اروگوئه شد، برزیل برنده سه جنگ بینالمللی در طول سلطنت ۵۸ ساله پدرو دوم شد. اینها جنگ پلاتین، جنگ اروگوئه و جنگ ویرانگر پاراگوئه، بزرگترین تلاش جنگی در تاریخ برزیل بودند.